آخرین راند، همیشه تلخه. مثل اولین راند پر از شیرینی و اشتیاق نیست. غم داره. غمی که با بلوغ گره خورده. تا حالا آخرین دویدن های یک دونده، آخرین بازی یک فوتبالیست, آخرین رکاب زدن های یک دوچرخه سوار؛ آخرین راند بازی یک تنیسور رو دیدین؟
اگه ندیدین این بار ترک کنین ببینی کی و کجا آخرین راند یک بازیکنه. به چشم هاش نگاه کنین. به زبان بدن اش نگاه کنین. به لحظات قبل از سوت پایان دقت کنین. مطمئنم سنگینی بار سالها تلاش اش رو شونه هاش قابل درکه.
شاید سالها به این لحظات آخر فکر کردن. شاید سالها برای همین لحظات اخر تلاش کردن. چند بار به این فکر کردن که بازی آخرشون جلوی کدوم رقیبه؟ چند بار لحظه به لحظه روز آخر رو تصویر سازی کردن؟
کیه که دوست نداشته باشه راند آخر، راند قهرمان شدن خودش و تیم اش، پیروزی توی یه بازی دوستانه و خیریه یا شکستن آخرین رکوردهای ملی و بین المللی نباشه.
کیه که دوست نداشته باشه در بهترین ورژن خودش، کتونی هاش رو از پاهاش در بیاره و به دیوار اتاقی که پر از تقدیرنامه و جایزه است آویزون کنه.
بخت قرار نیست همیشه یار باشه. یکی توی مصدومیت ناگزیر به خداحافظی میشه. دیگری در یک قدمی قهرمانی با شکست از جهان حرفه ایش خداحافظی می کنه.
برای من، راند آخر تونی کروس، پر از غم و حیرته. فینال یورو بود. ثانیه های آخر ضربه ایستگاهی رو زد. داور سوت زد. و تمام. با پاهایی خسته و چشمانی بهت زده وسط شادی های تیم حریف قدم برداشت. ثانیه هایی که قرار بود فوتبال برای همیشه اون رو از دست بده هیچ کسی نگاهش به تونی نبود. همه نگاهشون به داور و سوت اش بود. هیچ کس اون رو در آغوش نگرفت.
من این راند آخر رو توی ذهن ام به همه زندگی بسط میدم.