پراکنده نویس

دیشب قبل از خواب یه بیت از بیدل دهلوی خوندم که خیلی بهم چسبید:

چه خوش است راز گفتن به حریف نکته سنجی

که سخن نگفته باشی، به سخن رسیده باشد.

وقتی پلک هام داشت گرم می شد توی ذهنم حریف های نکته سنج بیدل رو توی زندگی خودم می شمردم. در واقع نمی شمردم چون قابل شمارش نبودن. نه که زیاد باشن. کم بودن

نمی دونم هر کسی توی زندگی اش چند تا از این ادم های به تعبیر بیدل، نکته سنج داره که بدون اینکه حرفی رو بزنه بدونه که حرف اش به جان و دل و ذهن مخاطب اش نشسته. بدون اینکه دهان باز کرده باشه، صداش شنیده شده باشه.

بدون اینکه گفته باشه فلانی، دلم گرفته، صدا یا مسیج ای براش اومده باشه:

  • حواسم بهت هست.

یادمه یه بار حامین میگفت دوستی دارم که ساکن یکی از کشورهای حوزه خلیج فارسه. بهم زنگ زد احوال بپرسه، از صدام حس کرد خوب نیستم ، با اینکه بهش گفتم خوبم.

فرداش دیدم دم کتابفروشی ایستاده.

اومده بود. چون حس کرده بود بهش نیاز دارم. چون بدون سخن من، به سخن ام رسیده بود.

من هم از بخت خوش، آدم هایی رو دارم که صدام رو میشنون، وقتی سکوت میکنم. برام یه جزیره آرام و امن هستن وقتی گرفتار طوفان و تسونامی شدم.


همه کیبوردهای خوب توی خونه رو مدت ها پیش بردم دفتر و یه کیبورد خراب برای استفاده توی خونه مونده بود. خیلی وقت بود اذیت میشدم موقع نوشتن برای همین امشب یه کیبورد جدید خریدم و دارم از نوشتن باهاش لذت می برم.  احتمالا من جزء آخرین آدم های روی این سیاره ام که لپ تاپ ندارن و هنوز برای همه کارهاشون از pc استفاده می کنن.


Leave a Reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *